چرخان چشم خویش چهار خاتون بر غروب سپیده و کوثر و ماه استوانه ای است که جهان را بنفش می بیند آه دو سنگ آسیابند آسمان و زمین بر تکلّم گندمی که من باشم و سایه ام امتداد سنگینی که شانه های خاک را رنج می دهد تلنگر کدامین فصل ذوالفقار خواب را آشفته خواهد کرد؟ که آسمان و من و زمین چرخان خواب خویش :: آنک نجابت یاس را ـ شبیخون داس ها ـ پهلو شکسته است و باد خمیده می گذرد چگونه عشق حرفی از نام کسی را به ارث نبرده است که آسمان را در چرخ چشم ها دارد و زمین را در شرم پلک ها :: بانوی ابر و صبر شگفت نیست که کوتاهی عمرت بر کلاف هیجده آه گره خورده است! که سهمت از کتاب خدا هم تلاوت سه آیه ی کوتاه است